برق نگاهت نشانیست از باران .
از وقتی که سایه الف بر سر ب افتاد بابا آرام شد.
عقلم را بدُز تا برای پیدا کردنش دنیایت را زیرورو کنم .
از بس قلم از زبان من نوشت سرش را به باد داد.
داستانم را کوتاه می کنم تا زودتر به خانه ات برسی کلاغ.
اگه میخوای مسموم نشی تاریخ انقضای دنیا رو بخون.
چراغ قرمز
از چراغ قرمز بیزار بودم فکر می کردم هیچکس روی دیدن چراغ قرمز و توخیابونای شلوغه شهر نداره ...
دلم می خواست از هر چراغ قرمزی بگذرم.
یه روز تصمیم گرفتم برای همیشه پشتش بمونم آخه نمی دونستم خیلی ازچراغ قرمزا نون دونی پسربچه های زیادیند که وقت کاسبی٬ لابه لای هزاران ماشین آخرین سیستم گم میشن ونگران سبز شدن چراغ قرمزند.
در تاریکی رنگ ها معنا ندارند الا سفید
باران به خاطر صداقتش است که می ریزد
داستانم را کوتاه می کنم تا زودتر به خانه ات برسی ٬کلاغ
می نویسم الف شاید بابا بیاید
بر نقش ونگار زیبای دستانت برچسب نمک می زنم تا تو رانشکنند
اگه تو قلبت دائما ترافیک باشه جایی برای عابر پیاده نمی مونه وتو تا ابد پشت چراغ قرمز منتظر یه چراغ سبزی
تنور رویاهایم داغ ِ داغ است تا سرد نشده خمیر عشقت را بچسبان
دلم را به دریای چشمانت می زنم به امید غرق شدن